مرسانا

مرسانا جان تا این لحظه 10 سال و 11 ماه و 2 روز سن دارد

لپ گلیه مامان

لپ گلیه مامان

92/9/7
تاریخ : 14 آذر 1392 - 23:52 | توسط : مامان مرسانا جوجو | بازدید : 561 | موضوع : آرت بلاگ | نظر بدهید

6ماهگی نفسم

جیگر مامان 6 ماه گذشت . به همین زودی اما خیلی هم راحت نبود ! 6 ماه فوق العاده شیرین اما در عین حال فوق العاده سخت بود. این اواخر خیلی بی طاقتی میکنی نمیدونم چرا گاهی فکر میکنیم واسه دندوناته که اذیتی اخه خیلی میخارونیشون. گاهی انگار گشنته با اینکه دو هفته س غذا خور شدی اما انگار سیری نابذیری!!! خلاصه که خوب شکمویی! دیگه به این مورد هم عادت کردیم که هر جا میریم مهمونی با گریه تو از اونجا فرار کنیم!!!!!! بزا از خوبی هاتم بگم دلت نشکنه! نفس خیلی با مزه شدی کشته مرده هم زیاد داری ! عاشق خنده هاتم! گاهی بلند بلند حرف میزنی که خیلی بامزس . بینایی شنوایی و فضولی بیسته! با هر صدایی سریع برمیگردی و توجهت به اطرافت هم خیلی خوبه! ولی از سینه خیزی خبری نیست خوشت نمیاد به شکم بزارمت. دست و باهاتم به هم میرسونی و غلت میزنی که خیلی با ممکه!راستی عزیز وزنت شده 7 کیلو و قدت 67. دکتر میگفت یه نمه ای وزنت کمه که این روزا کارمون شده فقط غذا دادن به شما! نفس مامان از همه دنیا بیشتر دوست دارم و همه زندگی و وقت و روحمو مال خودت کردی . بووووووووووووس


تاریخ : 14 آذر 1392 - 07:25 | توسط : مامان مرسانا جوجو | بازدید : 686 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

اولین برف!

نفس شیطون غرغرووووووووووووووووووی مامان ! امشب تو شب تولد 6 ماهگیت اولین برف زندگیتو دیدی . گلی امروز از صبح خونه مامانی بودیم و خوووووووووووووووووووووب با جیغ جیغات از خجالت همه در اومدی! ولی دوست دارم


تاریخ : 14 آذر 1392 - 07:22 | توسط : مامان مرسانا جوجو | بازدید : 753 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

اولین غذای عشقم

اولین غذای عشقم

عشق من نفسم جونم امروز جمعه اول آذر اولین غذای زندگیت رو نوش جون کردی چون احتمالا باید دو هفته دیگه برم سر کار زودتر غذاتو شروع کردم , گل من شکر خدا فکر کنم خوب پرخور باشی! کاسه رو محکم چسبیده بودی و قشنگ دهنتو باز میکردی و خوردی چنان ذوقی امروز داشتیم من و بابا که فکر کنم با تمام شادی های زندگیمون فرق داشت ! ولی شب ضد حال زدی ! امشب عموی من و بابایی مامانی شام خونمون دعوت بودن و شما نمیدونم چی شده بود که انقد عصبانی بودی! فکر کنم بد خواب شدی یه بند گریه میکردی تازه یکم خوابت میبرد باز بیدار میشدی پ جیغ میزدی کلی بغلت میکردم و رات میبردم تا آروم شی مامانی امشب انقد از گریه هات و هق هق کردنات ناراحت شدم اصلا نمیتونم قبول کنم دردی بهت بیاد مامانی راضی ام تمام دردات همه عمر به من برسه اما تو غم نبینی گلی هر روز که میگذره بهت وابسته تر میشم آنقدر که یه لحظه دوریتو نمیتونم تحمل کنم نمیدونم چطوری باید برم سر کار ! گل من الهی میوه های بهشتی بخوری و همیشه طعم زندگی به دهنت شیرین باشه. خیلی دوست دارم گلکم
تاریخ : 02 آذر 1392 - 07:36 | توسط : مامان مرسانا جوجو | بازدید : 758 | موضوع : فتو بلاگ | 5 نظر